هستیهستی، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره
هلناهلنا، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

فرشته های آسمانی مامان و بابا ، هستی و هلنا

تولد یکسالگی

تولد تولد تولدت مبارک و بالاخره دختر خوشگل ما یکساله شد. باورم نمیشه که به این سرعت داری بزرگ میشی . انگار همین دیروز بود که برای اولین بار دیدمت و تو آغوشم گرفتمت . چقدر لحظه شیرینی بود و البته پر از اضطراب . دخترم سوار سه چرخه ای که مامان و بابا برای تولدش خریدن . عاشقشه و کار جدید ما دور زدن با سه چرخه در خانه است . شاخکهاشو میگیره و مثل اسب سواری بدنش را تکون میده که حرکت کنه .     از وقتی که شمع رو گذاشتیم شروع کرد به گریه کردن که شمع را بگیره دستش . اینم شاهد دختر عسل مامان و بابا انشاا... سالهای سال زنده و سلامت باشی . فرشته آسمانی ما که هنوزم مثل یه رویایی که تو خونه شلوغی میکنی و بزرگ...
26 ارديبهشت 1392

اولین دندون

 جوجو کوچولوی ما پنجشنبه 12 اردیبهشت که داشت آب میخورد لیوان به دندون کوچولوش خورد و صدا داد و بالاخره بی دندون ما دندون دار شده . قربون اون دندونت دخترم اینروزها به تنهایی و بدون گرفتن دست کمی می ایسته . قربون پاهات بشیم . فسقلی با بادکنکهای تولدش در قابلمه هستی جوجو در حال تلاش برای باز کردن در میز تلویزون مامان جون اینا جوجه ی بلا که عاشق بیرون ریختن هر چیزی از تو ظرفش هست   ...
18 ارديبهشت 1392

دخترم داره بزرگ میشه

  جیگر طلای مامان و بابا حسابی دیگه دل می بره . ماشاا.. خیلی باهوشه و جدیدا هرکار می کنیم تکرار میکنه . عکس خودشو و مامان و باباش رو  می شناسه و با انگشت نشون میده . شیرین ما یواش یواش داره جمع کردن رو یاد می گیره . لیوانهای برج هوشش رو تو هم میزاره . حلقه هاشو سعی می کنه بعد از درآوردن دوباره جا بزنه . با دادن یه ظرف دردار بهش ساعتها میره سرکار و سعی میکنه درش رو ببنده . با صدای بلند داد میزنه و همه رو صدا میکنه و کارهاش رو با داد زدن میگه . لبهاش رو بهم می چسبونه و پوفففف میکنه . دستش رو دهنش میزنه و آآآآآآآآ میکنه . موقع غذا دادن بهش وقتی آب یا ماست میخواد قشنگ میتونه منظورش رو بفهمونه . دائی علی میگه مهندس میشی چون هم...
7 ارديبهشت 1392
1